- قسم خور
- سوگندخور
معنی قسم خور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قسم یاد کردن، سوگند خوردن
سوگندخوردن سوگند یاد کردن: هزار بار قسم خورده ام که نام ترا بلب نیارم اما قسم بنام تو بود. (میر فصیحی)
Swear, Vow
клясться
schwören
przysięgać
клястися
giurare
zweren
कसम खाना , शपथ लेना
bersumpah
يحلف , حلف
להשבע , להשבע
yemin etmek
kuapa, kula
สาบาน , สาบาน
শপথ নেওয়া , শপথ করা
قسم کھانا
آنکه بهره و نصیب خود را از رزق وروزی بخورد، روزی خور
روزی خور روزی خور: چو قسمت خوران را کنی رام خویش بر آن قسمت افتاده دان نام خویش. (نظامی)
ممسک بخیل
بازمانده غذای دیگران را خوردن
آنکه همسرش پیش از وی فوت کند
آنکه کم خورد کمخور کم خوراک: (جمازه ای راهرو کوه کوهان کمخوار بسیار رو)